وداع
فریاد راه رهایی می جوید
و
دستانم ابدیت را
عشق را
و
ثبات را
دستانم بیهوده می جویند
و لبانم بیهوده لب بر لبانی می گذارند
که اشارتی ست بر مرگ
صدای نی
و
صدای تار و پودهای تنی که به لرزش در می ایند
در امتداد لرزش صوت های هجران
انقباض رگ های عشق
به درد می آورد قلب تپنده را
لحظه ی بوسه بر مرگ نزدیک است
نبض خسته خبر از مرگ می دهد
خبر از وداع
وداع دستانی که عشق را جست و نیافت
وداع دستانی که وصل را جست و نیافت
تنها یافته هایش
خلاصه ای بود از نیافته هایش
هجرهایش
و
صدای ناله آسای نی
که آواز وداع را می نواخت